تئوری انتخاب



نیمه تاریک وجود 

زندگی خود را دوباره بیافرینید 

کتاب اول که همش فعلا مبهمه 

و سخت فهم

احساس می کنم اون امر به معروف بزرگ را نشونه گرفته 

در البته قالبی کاملا و اساسا جدا و بدون شباهت به امر به معروف و اینا

ولی من نمتونم بفهممش و صرفا وقتی میخواد سایه را باز کنه و حرف بزنه من فقط یاد این چیزا میفتم! :|

کتاب دوم هم که اوووون همه دوست داشتم بخونم را الان خوندم و حس می کنم نمیشه تنهایی خوندش! و نیاز به مشاور داره

یادم اومد هوپ خیلی تعریف کرده بود از کتاب و البته گفت که با کمک یه درمانگر متخصص طرحواره این کتاب را پیش برده.

آیا تو آن گمشده ام هستی را می خونم و بیشتر و بیشتر یقین می کنم حسین راهی جز جدایی از من نداشت 

چون من دقیقا نقطه ضعف مهلک خشم را دارم! براش پیش مشاور هم میرم و مشاور چند جلسه ازش خواستم بازم میره سراغ بحثهای دیگه و خوب منم ول کردم دیگه نمیرم اونجا.

کتاب خودتان را بهتر بشناسید را هم از کتابفروشی شهرمون خریدم!!! ولی با انتخابش از توی لیست کتابهای نمایشگاه تهران!!!! همینقدر سیب زمینی به تخت چسبیده شدم!

و فعلا یه قسمتش را خوندم و خوب بود انگار. 

نیمه تاریک وجود مثل ژرفای زن بودن ناواضح و ناروشن نوشته شده 

ژرفا را گذاشتم کنار!!! چون نتونستم بفهممش!

ولی نیمه تاریک را به زور ادامه میدمش 

حالا از اینا کدوما را خوندید و می تونید راهنمایی کنیدم؟ 


یعنی چون تا خالا ازدواج نکرده و تک پسره 

نزدیک چهل سالش هم که برسه اول باید ننه ش بیاد دختر مردم را ورانداز کنه!

مامان میگه حقشونه بدونن موهای دختر چجوریه یا هیکلش و فلان!

قدیما خداهر شوهر یا عمه پسر می رفته تو حموم دختر را میدیده!

میگم خدب پس یکی هم باید می رفته پسر را میدیه که سالم باشه 

مگه دختر فقط اندام تناسلیه که این جوری میگید؟ بعدشم قدیم را دیگه توجیه نکن که

از کجا معلوم شاید پسر دختر را دید و همون رنگ و همون قد را پسندید اما اگه بگه دختر سفید میخوام ننه ش دنبال سفییییدترین میره 

نه زرد حتی 

و یا قد مو اینقدر مهمه؟! خوب پس همونه دختر زشتاا قدیم ترشیده میشدن

میگه نه زشتا ترشیده نمیشدن 

بدا ترشیده میشدن 

خوب دختری که ملاک اول قیافه است ملاک دوم اندازه سینه هاش تو حموم و شکل شکم و باسنش، اگه از اینا رفوزه بشه که دست خودشم نیست.

بعد مرد سی و هشت ساله ننه ش اومده!

منم تا ننه هه نشست گفتم آقا پسرتون سرکار بودن تشریف نیاوردن (شایدم گفتم نیومدن) 

گفت بله نمایشگاه دارن 

گفتن نه! الان! الان سر کار بودن نیومدن (صبح جمعه)

گفت بله 

یه معامله داشتن!

ته دلم گفتم آره خوب معامله از خواستگاری مهمتره ساعتش را هم نمیشه جابجا کرد 

مرده شورهمشونو ببرن عن ها 


امروز هرکسی می تونست ببینه بعد سی و پنج سال زندگی و یازده سال کار، خاصیت من و معنای زندگی کاری من چیه: تایپ کردن دو تا عبارت به صورت بزرگ برای چسبوندن به دیوار

نه رگ گیری ام عالیه

نه مدیریت کردنم

نه آرامش داشتنم 

نه برخورد با این کله گنده های کثافت که دنیا را مال خودشون می دونن 

چی بدم میاد از این آخریها

بدم میاد 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Aníron شعرها و ترانه های پارسی پوشال کولر ماسک نانوپاک رسا اسدی - 8/4 - شماره یک پارکت .: آکادمی نارنج | آموزش صفرتاصد گرافیک :. قرارگاه خادم الشهدا شهرستان داراب نو پدید 7sun